تفکر استراتژیک

برنامه­ ریزی استراتژیک ، مجموعه ­ای از تئوری ها و چهارچوب هایی است که به همراه ابزارها و تکنیک های تکمیلی برای کمک به مدیران برای برنامه­ ریزی و اقدام استراتژیک طراحی شده­ اند.نارسایی های برنامه­ ریزی استراتژیک و ضرورت های جدید ناشی از تغییرات محیطی باعث گردید که جهت تکمیل روش های سنتی، مفاهیم و نکات جدیدی نیز مطرح شود. چرا که برنامه­ ریزی استراتژیک ، برنامه­ ای الزاماً قابل اجرا نبوده و در گذر زمان، دستخوش تغییرات می­ شود و در برخی موارد به جای حل مشکل سازمان، فقط باعث تسکین آن شده و با از بین رفتن اثر خود منجر به ایجاد مشکلاتی بزرگتر می­ گردد. به نظر می­رسد لازمه تدوین و پیاده­ سازی برنامه استراتژیک در سازمان وجود تفکر استراتژیک در مدیران تدوین کننده برنامه است (منصوریان، ۱۳۹۱). باید توجه داشت که هر فرآیند برنامه ­ریزی استراتژیک زمانی با ارزش است که به تصمیم گیرندگان اصلی کمک کند که به صورت استراتژیک فکر کرده و عمل کنند. برنامه ­ریزی استراتژیک به خودی خود هدف نیست بلکه تنها مجموعه­ ای از مفاهیم است که برای کمک به مدیران در تصمیم گیری استفاده می شود.

تفکر استراتژیک چیست؟

یکی از اصطلاحات جدید در دنیای استراتژی ،  تفکر استراتژیک است. در رابطه با علل مطرح شدن تفکر استراتژیک ، می­ توان به رویکردهای نوین استراتژی ها اشاره نمود. محیط کسب و کار امروز با ویژگی هایی همچون تغییرات پیچیده و غیر خطی، تحولات ناپیوسته و جهشی، تغییرات پی درپی پارادایم ­ها و رقابت بدون حیطه بندی قابل تعریف است و این خصوصیات صحت پیش بینی محیط آینده را به شدت تضعیف می ­کند.

مبنای برنامه­ ریزی استراتژیک ، پیش بینی محیط (فرصت ها و تهدیدات) آینده است و در جایی که بین پیش بینی (در زمان برنامه ریزی) و واقعیت (در زمان اجرا) تفاوت زیادی وجود داشته باشد، اثر بخشی آن از بین می­ رود.  برنامه ریزی استراتژیک به محیطی با ثبات و پایدار، عوامل محیطی در تعادل با تغییرات پیوسته، کنش و واکنش قابل فهم و قابل پیش بینی نیاز دارد و در فقدان چنین شرایطی از کارکرد موثر باز می ­ماند. شرایط محیط امروز کسب و کار برای برنامه ­ریزی استراتژیک مناسب نیست. با افزایش مشکلات و پیچیده شدن سازمان ها، نیاز به ارائه راه حل های بهتر و استفاده از ابزارهای قدرتمند تر از برنامه ­ریزی استراتژیک ، خود نمایی می ­کند چرا که مدیران با تفکر استراتژیک با فهم و درک بهتر از برنامه استراتژیک، عملکرد مؤثرتری خواهند داشت. می ­توان گفت تفکر استراتژیک به عنوان مکملی برای برنامه ­ریزی استراتژیک، رویکرد مناسب “راهبری” سازمان شمرده می­ شود و می ­تواند در جهت مقابله سیستماتیک با معضلات،درک فرصت ها،  تخصیص بهینه منابع کمیاب و دستیابی به نتایج مورد نظر کمک نماید. هنوز هیچ تعریف مشخص و همه پذیری برای این اصطلاح وجود ندارد، از این رو بهتر است ابتدا به جای تعاریف، به ماهیت و ویژگی های تفکر استراتژیک پرداخته و بدین ترتیب تلاش شود تا نمای صحیحی از این رویکرد تصویر گردد.

هنری مینتزبرگ تفکر استراژیک را یک نمای یکپارچه از کسب و کار در ذهن می­ داند. گری هامل آن را معماری هنرمندانه استراتژی بر مبنای خلاقیت و فهم کسب و کار توصیف می­ کند. رالف استیسی آن را طرح ­ریزی بر مبنای یادگیری می­ شناسد. هر یک از این تعابیر نمایی از این رویکرد را ارائه می­ کنند، بدون آنکه هیچ یک مدعی بیان تمامی این رویکرد باشند (برادران شرکاء،۱۳۸۶). هامل و پراهالاد تفکر تفکر استراتژیک را شیوه خاصی برای اندیشیدن می­ دانند که می­ توان آن را مهارت معماری استراتژی دانست. مینتزبرگ تفکر استراتژیک را مبنایی برای خلق استراتژی قاعده شکن – کاری که فرآیندهای برنامه ­ریزی قادر به انجام آن نیستند- ذکر می ­کند.

تفکر استراتژیک را می توان به عنوان مبنایی برای خلق استراتژی های نو دانست که قادر است قواعد رقابت را تغییر دهد و چشم اندازی کاملاً متفاوت از وضع موجود را ارایه دهد. در نتیجهتفکر استراتژیک ، معماری هنرمندانه یک استراتژی بر مبنای خلاقیت، کشف و فهم ناپیوستگی ­های کسب و کار است. در این میان طبق نظر خانم جین لیدکا ، برنامه ­­­ریزی استراتژیک ابزاری برای پیاده ­سازی استراتژی های خلق شده از طریق تفکر استراتژیک است. بنابراین استراتژی خلاق حاصل تفکر استراتژیک بوده و برنامه ­ریزی استراتژیک تسهیل روند کار و پیاده­ سازی نتایج آن را بر عهده دارد (غفاریان و کیانی، ۱۳۸۷،A ، ۳۱-۳۲). همچنین می ­توان گفت که اگر استراتژیک فکرکردن و عمل کردن در فرایند برنامه­ریزی استراتژیک به صورت عادت درآید، آنگاه فرایند می­تواند کنار گذاشته شود(کاوسی،۱۳۸۹، ۱۵۸).

در شرایطی که عوامل مزیت­ ساز رقابتی سریعاً در تحول است، تنها مزیت رقابتی پایدار، فهم و بصیرت نسبت به تشخیص مستمر این عوامل است. در اینجا تفکر استراتژیک مطرح است می­ شود. از دیدگاه ماهوی تفکر استراتژیک یک بصیرت و فهم است که کمک می­کند تا انسان تشخیص دهد کدامیک از عوامل در دستیابی به موفقیت مؤثر است و کدامیک نیست. حاصل تفکر استراتژیک ساختاری از معانی است(غفاریان و کیانی، ۱۳۸۷،B،۴۸-۵۰).

 

چگونه تفکر استراتژیک سازمان را هدایت می­ کند

همچنین ناپیر و البرت سه جنبه برای تفکر استراتژیک قائل هستند:

  • گستردگی حوزه مورد توجه فرد به هنگام تفکر در خصوص مسائل سازمانی
  • افق زمانی در تصمیمات
  • افراد کلیدی که در سازمان از قابلیت تفکر استراتژیک بهره مند هستند و همچنین میزان استفاده آنها از سیستم های رسمی برنامه ­ریزی

بن معتقد است درک مفهوم تفکر استراتژیک  نیازمند رویکردی دو گانه است که از یک سو ویژگی های فرد دارای قابلیت تفکر استراتژیک را شناسایی کرده و از سوی دیگر فرایندها و بسترهای سازمانی حاکم بر فرد را مورد بررسی قرار دهد. خانم لیدکا استاد دانشگاه داردن معتقد است گرچه تفکر استراتژیک از افراد آغاز می­ شود اما آنها نیازمند بهره مندی از بستر سازمانی حامی تفکر و گفتمان استراتژیک در فضای سازمان هستند که بنیانی است برای خلق استراتژی های نو و قادر است قواعد رقابت را تغییر و چشم انداز کاملاً متفاوت از وضع موجود را ترسیم نماید (منصوریان، ۱۳۹۱). بنابراین تفکر استراتژیک مستلزم صرف وقت، بینش، صبر و فداکاری است، ولی در بلند مدت سود زیادی دارد. متعهد بودن به برنامه­ های بلند مدت، سرمایه گذاری در راه­ های جدید و بهتر، سرمایه گذاری در رشد و توسعه تیم متعهد و خوب آموزش دیده، حمایت از نوآوری و همچنین خدمت به مشتری ( یا جامعه ) که موجب تداوم کار می­ شود، سلامت و بقای سازمان را به همراه دارد (ایران نژاد پاریزی، ۱۳۷۳).

تفکر استراتژیک طرح ریزی اقدامات بر اساس یادگیری های جدید است. تفکر استراتژیک یک فرآیند مداوم است که هدف آن رفع ابهام و معنا بخشیدن به یک محیط پیچیده می ­باشد. این فرایند تجزیه و تحلیل موقعیت و همچنین ترکیب خلاقانه نتایج تحلیل در قالب یک برنامه استراتژیک موفقیت آمیز را در بر می­ گیرد (منصوریان، ۱۳۹۱).

تفکر استراتژیک از طریق تشخیص و تقویت فعالیت هایی که ارزش­ های منحصر به فردی برای مشتری ایجاد می­ کنند، مزیت رقابتی می ­آفریند. این کار از طریق فهم قواعد بازار و پاسخگوئی خلاقانه به آن انجام می ­شود و این امر در محیط ناپایدار و متحول کسب و کار ، یک رویکرد بی نظیر است (برادران شرکاء،۱۳۸۶).

منظور از این تفکر، پیش بینی آینده نیست بلکه تشخیص زود هنگام بازار و دیدن فرصت هایی است که دیگران آن را نمی­ بینند. آنچه که مشخص است تفکر استراتژیک مبنای چشم اندازسازمان است و استراتژی سازمان را در جهت آن به حرکت در می ­آورد. تأکید بر این نکته ضروری است که داشتن تفکر استراتژیک منحصر به اجرای چند قدم ساده نیست. تفکر استراتژیک بدین معنی است که بتوانیم عوامل مؤثر بر سازمانمان را ببینم و از آینده مبهم و نا مطمئن با ملاحظه وابستگی عوامل و فاکتورهای موثر راه ­حلهای مسائل­ مان را استنباط کنیم. این توانایی چیزی بیشتر از آگاهی از روندهای مهم اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و تکنولوژیک است (ایران نژاد پاریزی، ۱۳۷۳).

 

کارکرد و پی­آمد تفکر استراتژیک

از دیدگاه کلی، تفکر استراتژیک یک بصیرت و فهم از وضعیت موجود و بهره برداری از فرصت هاست. این بصیرت کمک می­کند تا در شرایط پیچیده کسب و کار ، واقعیت های بازار و قواعد آن به درستی و به موقع و زودتر از دیگران شناخته شود و برای پاسخگویی به این شرایط راهکار های بدیع و ارزش آفرینی خلق شود. تفکر استراتژیک یک مهارت حیاتی مدیریت در هزاره جدید است. مهارتی که لازمه توانمند سازی سازمان برای بقا و رشد در محیط به شدت رقابتی امروز است (منصوریان،۱۳۹۱ و  برادران شرکاء،۱۳۸۶).

تفکر استراتژیک چیزی بیش از توجه به روندهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فن آوری بوده و مدیرانی را می­ طلبد که همبستگی این عوامل را تشخیص دهند. تفکر استراتژیک مدیر را قادر می­ سازد تا بفهمد چه عاملی در دستیابی به اهداف مورد نظر مؤثر است و کدامیک موثر نیست و چرا؟ تفکر استراتژیک در قالب قواعد ساده و عمیق ظاهر شده و مدل ذهنی خاصی را ایجاد می­ کند تا مبنای تصمیم گیری های روزانه و جهت گیری کلی سازمان باشد و برای سازمان و ذینفعان آن انگیزه و تعهد ایجاد کند. این انگیزه و تعهد از طریق قدرتی به وجود می­آید که در حقیقت ساده و در عین حال جذاب است.

ویژگی های تفکر استراتژیک

تفکر استراتژیک، مهارت ذهنی معماری استراتژیک یک سازمان است که ۱۰ خاصیت دارد :

۱- مبتنی بر نگرش خلاق است:

یعنی آینده ­ها و آلترناتیوهای متفاوتی را برای سازمان خلق می ­کند. ایده یابی و ایده زایی خاصیت درونی تفکر استراتژیک است. این ایده یابی و ایده زایی منجر به راه یابی سازمان در قبال مسایل استراتژیک می­ شود.

۲- مبتنی بر نگرشی سیستمی است:

یعنی نگاهی جامع و فراگیر به گستره صنعت و کسب و کار دارد و محدود و مقید به یک واحد وظیفه ­ای و یا یک سازمان نیست. جریان خلق ارزش را برای مشتری از ابتدا تا انتها در نظر دارد. این نگرش سیستمی منجر به خلق ایده­ های فراسازمانی و بین سازمانی و توجه ویژه به هم افزایی بین محصولات، خدمات، واحدها و بازارها و سازمان ها می­ شود.

۳- مبتنی بر نگرشی نقاد و انتقادی است:

یعنی نگاهی موشکافانه و پرسشگر دارد. بر طبق این نگرش مفروضات یک کسب و کار مسلم پنداشته نمی ­شوند و اهداف سازمان همواره ثابت باقی نمی ­مانند و مرزهای صنعت برای همیشه به رسمیت شناخته نمی ­شوند. مشتریان فعلی، مشتریان آتی نخواهند بود. این نگرش منجر خواهد شد که چارچوب های فکری و مدل های ذهنی جاری سازمان شکسته شود و افق های جدیدی پیش روی سازمان قرار گیرد. این نوع نگرش منجر به ایجاد یادگیری دو حلقه ­ای خواهد شد.

۴- مبتنی بر دوراندیشی زمان واقعی است:

تفکر استراتژیک بر خلاف برنامه ­ریزی استراتژیک که در مواقع خاصی از سال و در زمان های مشخص پریودیک مورد تأکید و توجه قرار می­ گیرد، همواره در تعامل با دنیای واقعی است. نمی­ توان انتظار داشت که فرصت ها و ظرفیت های استراتژیک درست در زمانی که سازمان به برنامه­ ریزی استراتژیک می­ پردازد رخ دهند. از طرفی درست است که تفکر استراتژیک در زمان واقعی و در لحظه رخ می­ دهد اما این معنی نزدیک بینی، عدم توجه به دورنگری و دور اندیشی و اتخاذ رویکرد واکنشی نسبت به محیط  نیست. مفهوم زمان واقعی بودن در مقابل مفهوم دیراندیشی مطرح می­ شود (که گریبان برنامه­ ریزی استراتژیک سنتی را می­ گیرد). برجسته ترین استراتژی ها، در صورت عدم توجه به عامل زمان و تغییراتی که در پدیده­ ها روی می­ دهد، یا بلا استفاده مانده و یا اینکه با ناکامی رو برو می­ گردند.

۵- تفکر استراتژیک یک تفکر ترکیبی است:

یعنی هم از داده ­های سخت (آمار و اطلاعات و تحقیقات) استفاده می­ کند و هم از داده ­های نرم. بر خلاف برنامه­ ریزی استراتژیک که بیشتر مبتنی بر داده­ های سخت است. تفکر استراتژیک با استفاده از داده ­های سخت، مبتنی بر داده­ های نرم (ایده­ ها، بینش ها، تمثیل ها، قیاس ها  و مفاهیم جدید) و نگرشی ترکیبی است. تفکر استراتژیک مانند معماری، ترکیبی از رویا پردازی و طراحی مهندسی است. استراتژیست هم رویا بین است و هم طراح. تفکر استراتژیک ترکیب هنر و مهندسی سازه است.

۶- در جستجوی دائمی منافع بالقوه استراتژیک است:

یعنی اینکه استراتژیک برای دستیابی به منافع استراتژیک به دنبال فرصت ها و ظرفیت هایی است که در برون و درون سازمان موجود هستند اما به صورت کامل محقق نشده اند و هنوز به صورت یک منفعت بالفعل در نیامده ­اند. تفکر استراتژیک کاشف منافعی است که هنوز بالفعل نیستند اما اگر عوامل بالفعل شدن شان فراهم شود (تخصیص منابع موجود و تأمین عوامل مفقود) سازمان یا یک سیستم – اجتماعی (مانند یک دولت – ملت ) به یک منفعت بالفعل استراتژیک دست می­ یابد.

۷- در جستجوی مزیت است:

برای موفقیت در بازار باید امتیاز و برتری مشخصی نسبت به رقبا وجود داشته باشد. در غیر این صورت مشتریان یا ذینفعان سازمان دلیلی برای انتخاب و ترجیح یک سازمان بر سازمان دیگری ندارد. تفکر استراتژیک همواره در جستجوی نهفته است و رمز تمایز دوری از تقابل و تقلید و پیروی از دیگران است که تفکر استراتژیک به دنبال آن است.

۸-  تفکر استراتژیک کلان نگر است:

یعنی بیش از توجه به جزییات بر ایده­ ها و تصویر کلی متمرکز است. در شرایطی که تغییرات و تحولات بنیادین موفقیت یا شکست را موجب می­ گردند پرداختن به جزییات همانند آن است که به مرتب کردن میز و صندلی و مبلمان در عرشه کشتی در حال غرق شدن تایتانیک بپردازیم. هرگاه یک برنامه­ ریز مصمم باشد که کوچک ترین نکات و جزییات استراتژی ­اش نیز کاملا آشکار شوند در آن صورت نیازمند اطلاعات بسیار کامل و زمانی نا محدود برای تحقق احتمالی این خواسته خواهد بود. فرماندهی که در کنار صحنه نبرد و در حالی که نیروهایش تحت فشار نیروهای خصم مواضع خود را از دست می­ دهند به تکمیل جزییات طرح عملیاتی بی نقص خود بپردازد، با اندازه فرماندهی که جنگ را به دلیل اشتباه محاسباتی آشکار می­ بازد، بی کفایت است. تفکر استراتژیک با رویکرد کلان نگر خود از بروز فلج تحلیلی در سازمان جلوگیری می­ کند.

۹-  تفکر استراتژیک ، نتیجه گرا است:

نتیجه گرایی یعنی اینکه تفکر استراتژیک نه در دام عمل گرایی کور می­ افتد و نه به ایده آل گرایی رویایی معتقد است. عمل­ گرایی کور یعنی اینکه بدون اندیشه وارد تجربه شویم و ایده ­آل گرایی یعنی اینکه باید طرح دقیق و کاملاً با جزییات داشته باشیم. اولی به هر چه باداباد منتهی می­ شود و دومی به ناکجا آباد! تفکر استراتژیک یک رویکرد تجربی– آزمایشی را اتخاذ می­ کند. با انجام تجربه­ های کوچک و منترل شده هدفمند به برداشت ها و پنداشت های جدید از محیط می­ رسد.

۱۰- تفکر استراتژیک خاصیتی غیر متوازن دارد: 

یعنی به جای آن که توان و توجه خود را به صورت مساوی و متوازن بین حوزه­ های مختلف تقسیم کند. به صورت غیر متوازن بدان ها می­پردازد. تفکر استراتژیک به جای پرداختن به همه امور، فعالیت های ارزش آفرین را انتخاب می ­کند. بنابراین خروجی تفکر استراتژیک یک سند مفصل برای همه امور سازمان نیست. بلکه چند ایده مشخص، جذاب و خلاق برای بخش مهمی از سازمان است که مزیت رقابتی، سودآوری و ماندگاری سازمان را در پی­دارد (لشکر بلوکی، ۱۳۹۲، ۱۵-۱۸)

 

برگرفته از سند برنامه استراتژیک واحد تحقیق و توسعه سازمان اتکا